طبق معمول چهارشنبه ها ساعت 10.30 ابلاغم تموم میشه.فورا به سوی روستای تیگاب راه افتادم .وقتی به تیگاب رسیدم پسر عمه ام(آقای گوینده)بین راه منو دید و گفت فوری برو مدرسه.وقتی مدرسه رفتم تازه متوجه حرف دیروز پسر عمه ام شدم که میگفت قراره از اداره آموزش و پرورش عشایر بیان مدرسه.تو حیاط مدرسه دانش آموزان مشغول طناب کشی بودند و عده ای دیگر از دانش آموزان و تعدادی از والدین مشغول تشویق آنها بودند.من که با لباس کار(ورزشی) وارد مدرسه شده بودم توجه یکی از مجری های برنامه به من جلب شد البته یادم رفت بگم دونفر از اداره که لباس ورزشی داشتند با وسایل نسبتا کامل(کله قندی،حلقه های هولاپ،بلندگو،طناب و ... )که به نظر معلم ورزش می اومدند در حال اجرای برنامه بودند و از تمامی دانش آموزان در اجرای برنامه استفاده می کردند.یکی از آقایان که بعدا فهمیدم فامیل شان مودی بود منو صدا زد و گفت شما از همکارای ما هستین؟منم با کمال میل خودمو معرفی کردم .آقای مودی گفتن اگه مقدوره تو اجرای برنامه با ما همکاری کنین... خلاصه اینکه تو یه ساعتی که اونجا بودیم حسابی به همه حاضرین خوش گذشت.در داخل مدرسه هم آقای رخشانی با اولیا دیداری داشتند و از نزدیک با مشکلات آموزشی مدرسه آشنا شدند.